Letra

دل در آتش غم رخت تا که خانه کرد دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد آفتاب عمر من فرو رفت ماهم از افق چرا سر برون نکرد هیچ صبح دم نشد فلق چون شفق زخون دل مرا لاله گون نکرد ز روی مهت جانا پرده بر گشا در آسمان مه را منفعل نما به ماه رویت سوگند که دل به مهرت پایبند به طره ات جان پیوند قسم به زند و پازند به جانم آتش افکند خراب رویت یک چند بیا نگارا جمال خود بنما ز رنگ و بویت خجل نما گل را رو در طرف چمن بین بنشسته چو من دل خون بس ز غم یاری غنچه دهن گل درخشنده چهره تابنده غنچه در خنده بلبل نعره زنان هر که جوینده باشد یابنده دل دارد زنده بس کن آه و فغان ز جور مه رویان شکوه گر سازی به ششدرمحنت مهره اندازی همچون سالک دست خود بازی همچون سالک دست خود بازی
Writer(s): Haval Ibrahim Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out