Lyrics

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سايه بان دارد بتی دارم که گرد گل ز سنبل سايه بان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد ز چشمش جان نشايد برد که از هر سو که می بينم ز چشمش جان نشايد برد که از هر سو که می بينم کمين از گوشه ای کرده ست و تيری در کمان دارد کمين از گوشه ای کرده ست و تيری در کمان دارد خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس که می با ديگری خورده ست و با من سر گران دارد که می با ديگری خورده ست و با من سر گران دارد چو افتاده است در این ره که هر سلطان معنی را چو افتاده است در این ره که هر سلطان معنی را در این درگاه می بینم که سر بر آستان دارد در این درگاه می بینم که سر بر آستان دارد چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم ندانستم که اين دريا ندانستم که اين دريا چه موج خون فشان دارد ندانستم که اين دريا چه موج خون فشان دارد چه موج خون فشان دارد ندانستم ندانستم که اين دريا چه موج خون فشان دارد چه موج خون فشان دارد
Writer(s): Shahram Nazeri Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out