Daryakenar

دریاکنار شب وسط آب انقدر مستی چشات میره خواب داره تا گردنت میرسه آب اینارو قبلا دیدم تو خواب سیگارتو تو مشتم کردم خاموش گفتی نندازیمش وسط دریا اون قدر راه رفتم تو اگر و اما که دیگه بدم میاد از همه دردا ولی میدونی هفت تا جون دارم چیزی نمیکشه پسر دریارو یه جوری زندگیامونو کردیم انگار همه چی تموم میشه فردا از اشک چشات میسازم قایق یه جایی میریم با باد موافق اینو فهمیدم از سفر اولمون هیج جای دنیا نداره عاشق نفسم تنگه، نفس فقط تو منو میشناسی، نفس واسم معنی نداره قفس که نبریدم گردن هوسو تو جمع بودم ولی تنها جاده کلار، سوزِ سرما داشتی عکس مینداختی با برفا شیرشون کنی شب یلدا میسوزم مثل هیزم آتیش کودک درونم بازی نی حالیش من فقط از یه چیزی پشیمونم کاش اون شب میدیدم دریارو آبیش من حالم از آدما بهم میخوره تموم بدنم رد یه تیغه دو تا چشام واست کلی حرف داره زوزه باده و صدای جیغه میدم تو، نمیاد بیرون از ریه میخندی بهم میگی چه خریه دوییدم تپه هارو رفتم بالا تا فهمیدم دره جا قشنگ تریه می پریم پایین، فرمولش ساده است اون پایین اندازه دوتامون جا هست گفتی این مدلی نگو میترسم پس تنها بمون همون قدر که ماه هست بچه ها صدامون میزنن از دور داره تاریک میشه، جمع کنیم بریم رسیدیم زنگاتو ندادم جواب نخواستم که با هم الکلی بشیم انگشتری که بهم دادی هست ولی صاحابش تو رستوران تنهاست بارتندر میگه ساعت ده صبحه سه تا راکیه میبرتت پرواز کف شیشلی صدا رعد و برق میاد زیرزمینیم بالا مردمن زیاد بهش گفتم انقدری سقوط کردم که دیگه نمیترسم از بلندیا نفسم تنگه، نفس فقط تو منو میشناسی، نفس واسم معنی نداره قفس که نبریدم گردن هوسو (کا، کا، کاگان)