Soratgare Naghasham

یک شاخه گل از مولانا عاشقی دانی چه باشد، جان و تن بگداختن غیر مهر دوست را، از دل برون انداختن از خودی بیزار گشتن دوست را جستن به جان ترک درمان کردن و با درد عشقش ساختن ترک درمان کردن و با درد عشقش ساختن خانه حق است دل خانه حق است دل جز دل نباشد جای حق پس بباید خانه را از غیر حق پرداختن خانه حق است دل جز دل نباشد جای حق پس بباید خانه را از غیر حق پرداختن صورتگر و نقاشم صورتگر و نقاشم هر لحظه بتی سازم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بت ها را وانگه همه بت ها را در پیش تو بگدازم در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم صد نقش برانگیزم با روح در امیزم، چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم، در آتشش اندازم صورتگر و نقاشم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بت ها را در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم با روح در آمیزم چون نقش تو را را بینم در آتشش اندازم چون نقش تو را را بینم در آتشش اندازم صد نقش برانگیزم با روح در آمیزم صد نقش برانگیزم با روح در آمیزم چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری یا آنکه کنی ویران هر خانه که من سازم یا آنکه کنی ویران هر خانه که من سازم تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری یا آنکه کنی ویران هر خانه که من سازم جان ریخته شد با تو بامیخته شد با تو چون بوی تو دارد جان، جان را هله بنوازم چون بوی تو دارد جان، جان را هله بنوازم جان ریخته شد با تو جان ریخته شد با تو بامیخته شد با تو چون بوی تو دارد جان، جان را هله بنوازم جان ریخته شد با تو وامیخته شد با تو چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم در خانه آب و گل بی توست خراب این دل در خانه آب و گل بی توست خراب این دل با خانه درآ ای جان، با خانه درآ ای جان، تا خانه بپردازم با خانه درآ ای جان تا خانه بپردازم در خانه آب و گل بی توست خراب این دل با خانه درآ ای جان تا خانه بپردازم در خانه آب و گل بی توست خراب این دل بی توست خراب این دل با خانه درآ ای جان با خانه درآ ای جان، تا خانه بپردازم، تا خانه بپردازم خانه حق است دل جز دل نباشد جای حق خانه حق است دل جز دل نباشد جای حق پس بباید خانه را از غیر حق پرداختن