Texty

با دو تا هندوانه زیر بغل، با همین جان لاغر و زردم فکر کردم که می شود جنگید، فکر کردم فقط خودم مَردم مرد بیزار خسته از بیداد از همه سمت نیزه می بارید، به خودم آمدم تنم خارید گفتم از شهر دست بردارید، شب شد و سینه را سپر کردم مثل یک کوه سخت از فولاد خواستم مثل آسمان باشم، منجی شهر نیمه جان باشم آشیان پرندگان باشم، با همین دست خالی و سردم نعره برداشتم که ماه آمد، مرد جنگاور سپاه آمد چگوارای بی کلاه آمد، گرچه یک بی چراغ شبگردم همچنان با زبان شعر و غزل، همچنان مثل گنده لات محل همچنان هندوانه زیرِ بغل، شور این قصه را درآوردم با دهانی جریده از فریاد یک طرف اجتماع ترسوها یک طرف دوستان و چاقوها رو به رویم سپاه پرروها باید از راه رفته برگردم راستی هندوانه ها افتاد خواستم مثل آسمان باشم، منجی شهر نیمه جان باشم آشیان پرندگان باشم، با همین دست خالی و سردم نعره برداشتم که ماه آمد، مرد جنگاور سپاه آمد چگوارای بی کلاه آمد، گرچه یک بی چراغ شبگردم
Writer(s): Shahin Najafi Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out