Lyrics

کجا سفر رفتی؟ که بی خبر رفتی؟ اشکم را چرا ندیدی؟ از من دل چرا بریدی؟ پا از من چرا کشیدی که پیش چشمم ره دگر رفتی؟ بیا به بالینم که جان مسکینم تاب غم دگر ندارد جز بر تو نظر ندارد جان بی تو ثمر ندارد مگر چه کردم که بی خبر رفتی؟ چه قصه ها که از وفا گفتی با من تو بی محبتی کنون جانا یا من؟ تو چنان شرر به خدا خبر ز خدا نداری رود آتش از سر آن سرا که تو پا گذاری سوز دلم را تو ندانی آتش جانم ننشانی با غمت درآمیزم از بلا نپرهیزم پیش از آن برم بنشین کز میانه برخیزم رو به تو کردم به خدا خوب تو کردم که خریدار تو باشم دل به تو بستم به امیدت بنشستم که غزل ساز تو باشم چه شود اگر نفس سحر خبری ز تو آرد؟ به کس دگر نکنم نظر که دلم نگذارد رفتی و صبر و قرار مرا بردی... بردی طاقت این دل زار مرا بردی... بردی
Writer(s): Ali Tajvidi Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out