Lyrics

دِگر نیستی که بگویم به تو از تنهایی و حالِ خرابم دِگر نیستی که نوازش کُنی اَم ، کم بشود درد و عذابم دِگر نیستی که مرا مست کند شرابِ آن چَشمِ سیاهت دِگر نیستی که مرا مهمانِ آغوشت کنی ، به خوابِ راحت این زخم عادلانه نیست این درد می کُشَد مرا بُغضِ تو از گلویِ من ، دست بر نمی دارد چرا ؟ بُغضِ تو از گلویِ من ، دست بر نمی دارد چرا ؟ دِگر نیستی زخمِ جایِ خالیَت رسیده است به استُخوانم نیستی ببینی بعدِ تو در این اتاق خلاصه شد کلِ جهانم نیستی ببینی مرگِ تدریجیِ این دیوانه را ، ای جانِ جانم دِگر نیستی بیشتر است دردِ تو از صبوری و حدِ توانم این زخم عادلانه نیست این درد می کُشَد مرا بُغضِ تو از گلویِ من ، دست بر نمی دارد چرا ؟ بُغضِ تو از گلویِ من ، دست بر نمی دارد چرا ؟
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out