歌词

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده شب مانده است و باشد تاریکی فشرده کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو شادی چرا رمیده آتش چرا فسرده رفت آن که پیش پایش، دریا ستاره کردی رفت آن که پیش پایش، دریا ستاره کردی چشمان مهربانش، یک قطره ناسترده رفت آن سوار کولی، با خود تو را نبرده میرفت و گرد راهش از دود آه تیره نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده سودای همرهی را گیسو به باد دادی سودای همرهی را گیسو به باد دادی رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده یک تار مو نبرده
Writer(s): Sohrab Pournazeri Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out