歌词
تو شب سیاهی سکوت دره های دور
همه میگن نرو که گم میشی تو راه کور
ولی من از نبودن طلوع خسته ام
میخوام برم تا اون بالای قله های نور
از هجوم انجماد یاس خسته ام
از سکوت روزگار نحس خسته ام
نگو بمون نمیتونم باید برم
میخوام برم تا اوج کهکشون روشنی
تو برکه رهایی ستاره آب تنی
دلم گرفت از این همه هجوم دلهره
میایی بریم بگو هنوز با منی
بیا با هم بریم اون بالای اون بالاها
با اینکه بال و چشم و همه وجود ما
تو آتیش این ستاره تنها میسوزن
بیا با هم بریم تا ته این کهکشان
سالهای نوری دور از عمق این آتشفشان
اونجا که هیچی دیگه تهدیدت نمیکنه
بیا با هم بریم اون بالای اون بالاها
با اینکه بال و چشم و همه وجود ما
تو آتیش این ستاره تنها میسوزن
صخره ام سنگ می شم با جاری رود میبارم
زیر آسمونی که ستاره هاش واسه سالها پیشن
امید یه ترسه باور اما سفت و سخته
میشکافه دل خاکو خورشید تو دل و جون ما
بیا با هم بریم اون بالای اون بالاها
با اینکه بال و چشم و همه وجود ما
تو آتیش این ستاره تنها میسوزن
بیا با هم بریم تا ته این کهکشان
سالهای نوری دور از عمق این آتشفشان
اونجا که هیچی دیگه تهدیدت نمیکنه
Written by: Ramin Seyed Emami, Raz Raz


