Lyrics

می تراود مهتاب میدرخشد شب تاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کَس و لیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند نگران با من اِستاده سحر صبح می خواهد از من کَز مبارک دَمِ او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر در جگر لیکن خاری از رهِ این سفرم می شکند نازک آرای تنِ ساقِ گلی که به جانَش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا به بَرم می شکند دست ها می سایم تا دری بگشایم بر عَبَث می پایم که به در کس آید در و دیوارِ به هم ریخته شان بَر سرم می شکند
Writer(s): Jesse Clark, Kenny Martin Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out